چی شد طلب شدم
#چی_شد_طلبه_شدم#قسمت_اول
قبل از اینکه وارد حوزه شوم ،تنهایی ام در فامیل و عقاید متفاوت با آنها آزارم می داد .دورانه های فامیلی ، حرفهای پوچ و لغو،غیبتهایی که در این دورانه ها می شد، دخالتهای اطرافیان در زندگی خصوصی من و انتظارات بی مورد و نا بجا از من همه وهمه دلم را آزرده می کرد .اهل بیرون ، خیابان و کوچه و تفریح وپارک نبودم اهل سرک کشیدن تو پاساژها و فروشگاه هاو مغازهها نبودم اهل دورانه های آهنگ و … نبودم شاید از نظر دیگران کارم درست نبود و گوشه گیر بودم امّا به عقیده شخصی خودم احترام می گذاشتم شاید نیامدن من در یک مجلس عروسی آنچنانی را به پای اُمل گذاشتن من می دانستند اما خودم راضی بودم وقتی بیان می کردم از صدای آهنگ استرس پیدا میکنم ، تپش قلب می گیرم راهنمایی می کردند که چون تا حالا گوش نکردی اینطوری شدی اگر کمی تمرین کنی و گوش بدی برایت عادی می شود ،همیشه برایم نسخه های شفا بخش می پیچیدند ،
گفته ها و نظرات دیگران همیشه دلم را به درد می آورد و از خدا کمک می خواستم تا اینکه به خاطر کار همسرم برای زندگی به مدت دو سال گرمسار رفتم از نظر خودم تنهایی را بهشت می دانستم و خوشحال بودم و همیشه خدا رو شکر می کردم ،
از آنجایی که آدم گوشه گیر و منزوی نیستم با شرکت در نماز جماعت مسجد محل با اساتید اخلاق بزرگی آشنا شدم و مسجد برایم حکم بهشت رو داشت و کلاسهای آنها در مسجد محله تنهایی مرا پُر می کرد کلاس هایی مثل معراج السعاده ،مقالات استاد محمد شجاعی و معاد ده جلدی علامه طهرانی ،تفسیر و تجوید همه رو شرکت می کردم هر چند کلاس برایم سنگین بود و هیچ نمی فهمیدم همه وهمه تلنگری شد تا به لطف خدا راهم را پیدا کنم آن زمان حوزه شاهرود آمدم برای ثبت نام در حوزه ،مدیر خانم شاه آبادی بودند به خاطر شرایط سنی قبول نمی کردند……..ادامه دارد