عاشق کربلا
عاشق کربلا
عاشق کربلا
#چی_شد_طلبه_شدم #قسمت دوم در کلاسهای گرمسار اکثرا خانمها تحصیلات خوبی داشتند ،استاد دانشگاه ،حوزوی،حافظ قرآن، حتی شاعره ای که کتابهای شعرش به چاپ رسیده بود آنها از کلاس بهره می بردنند ولی من گیج و سرگردان به دنبال معانی کلمات و جمله ها وآیه ها می گشتم فقط در شرکت در کلاس آنها امیدوار بودم خدا به خاطر خوبان خودش نظری هم به من کند . همیشه حسرت آنها را می خوردم از بی سوادی خودم رنج می بردم ،حتی برای نوشتن صحبت های استاد قلم کندی داشتم . اینها همه مرا رنج می داد چرا؟چرا تا الان که به این سن رسیدم دنبال علم نرفتم ؟زندگی خانم مجتهد امین رو مطالعه می کردم ایشان بعد از به دنیا آمدن فرزندانشان در منزل استاد گرفتند و درس می خواندند .زندگی خیلی از علمای بزرگ که در سن چهل سالگی تازه باب علم و معرفت برای آنها باز شده بود رو مطالعه کردم . آری ! هنوز هم دیر نشده باید از خدا کمک گرفت اعتقاد من این است، به لطف خدا قانون شرایط سنی را از حوزه برداشتند ،دفترچه حوزه رو تهیه کردم باید خودم در منزل یا کافینت ثبت نام میکردم در آخرین ساعت های ،بیست و نهم اسفند ماه ، می خواستم از منزل ثبت نام کنم که …. آه،ای خدای من معدل دیپلم می خواهد ،من که رشته تجربی بودم به خاطر شرایط ازدواج که میخواستیم عید غدیر و قبل از محرم باشد سه تا از درس ها رو امتحان نداده بودم شیمی، زیست،زمین شناس ، حالا من شاهرود بودم و مدارک دبیرستانم گرگان ، نه دیپلم داشتم و نه معدل آن هم دقیقه های آخر سال ، نزدیک ساعت تحویل نمی دانم کسی حال مرا درک میکند یا نه ؟…ادامه دارد
#چی_شد_طلبه_شدم#قسمت_اول
قبل از اینکه وارد حوزه شوم ،تنهایی ام در فامیل و عقاید متفاوت با آنها آزارم می داد .دورانه های فامیلی ، حرفهای پوچ و لغو،غیبتهایی که در این دورانه ها می شد، دخالتهای اطرافیان در زندگی خصوصی من و انتظارات بی مورد و نا بجا از من همه وهمه دلم را آزرده می کرد .اهل بیرون ، خیابان و کوچه و تفریح وپارک نبودم اهل سرک کشیدن تو پاساژها و فروشگاه هاو مغازهها نبودم اهل دورانه های آهنگ و … نبودم شاید از نظر دیگران کارم درست نبود و گوشه گیر بودم امّا به عقیده شخصی خودم احترام می گذاشتم شاید نیامدن من در یک مجلس عروسی آنچنانی را به پای اُمل گذاشتن من می دانستند اما خودم راضی بودم وقتی بیان می کردم از صدای آهنگ استرس پیدا میکنم ، تپش قلب می گیرم راهنمایی می کردند که چون تا حالا گوش نکردی اینطوری شدی اگر کمی تمرین کنی و گوش بدی برایت عادی می شود ،همیشه برایم نسخه های شفا بخش می پیچیدند ،
گفته ها و نظرات دیگران همیشه دلم را به درد می آورد و از خدا کمک می خواستم تا اینکه به خاطر کار همسرم برای زندگی به مدت دو سال گرمسار رفتم از نظر خودم تنهایی را بهشت می دانستم و خوشحال بودم و همیشه خدا رو شکر می کردم ،
از آنجایی که آدم گوشه گیر و منزوی نیستم با شرکت در نماز جماعت مسجد محل با اساتید اخلاق بزرگی آشنا شدم و مسجد برایم حکم بهشت رو داشت و کلاسهای آنها در مسجد محله تنهایی مرا پُر می کرد کلاس هایی مثل معراج السعاده ،مقالات استاد محمد شجاعی و معاد ده جلدی علامه طهرانی ،تفسیر و تجوید همه رو شرکت می کردم هر چند کلاس برایم سنگین بود و هیچ نمی فهمیدم همه وهمه تلنگری شد تا به لطف خدا راهم را پیدا کنم آن زمان حوزه شاهرود آمدم برای ثبت نام در حوزه ،مدیر خانم شاه آبادی بودند به خاطر شرایط سنی قبول نمی کردند……..ادامه دارد
چادرم افتخار من است
به میدان اصلی شهر رسیدم برای عبور از عرض خیابان که چراغ قرمز هم ندارد باید از خط کشی عابر پیاده رد می شدم ناگهان ماشین مشکی خارجی برایم ایستاد تا عبور کنم راننده خانم سی و هفت یا هشت ساله ای بود با موهای مش کرده و آرایش غلیظ و شال کم عرضی که وسط سرش قرار داشت با اشاره دست و با احترام خاصی گفت بفرمایید من هم به عنوان تشکر سرم را تکان دادم و رد شدم . در مسیر راه فکر میکردم واز پیادهرو حرکت می کردم ،مغازه دارهای شهر من به ملک خود راضی نیستند و وسایل مغازه رو در پیاده رو وسعت می دهند نمی دانم شهر شما هم اینگونه است یا نه ؟فروشنده با دو نفر دیگر هم که در پیاده رو گرم صحبت بودنند با نزدیک شدن من خودشان را به یک طرف کشیدند و راه باز کردنند تا من عبور کنم ، به یاد صحبت های استاد اخلاق بودم که همه اینها را حقالناس می دانستند به این فکر بودم که نگاهم به ویترین مغازه روسری فروشی افتاد و ناخودآگاه برای قیمت کردن روسری توی ویترین وارد مغازه شدم نمی دانم بنویسم یا نه؟ دو تا خانم جوان در حال پرو روسری با شوخی و خنده از فروشنده نظر میخواستند که ناگهان با ورود من مغازه جو عوض شد و به خودشان آمدند و خودشان را جمع و جور کردنند فروشنده با احترام گفت بفرمایید، اگر روسری خاصی مد نظرتون هست بیارم خدمتتون، من هم که یادم رفته بود برای چی وارد مغازه شده بودم گفتم چشم باید انتخاب کنم. نگاهی به روسری ها کردم و از مغازه خارج شدم تمام مسیر با خود فکر میکردم و رفتار مردم رو تجزیه و تحلیل می کردم ،و به دنبال پاسخ چراهایی که در ذهنم ایجاد شده بود می گشتم .
انسانها فطرتا پاک آفریده شده اند و اگر بیدار باشند خوب و بد را تشخیص میدهند ،ولی شاید خواسته و ناخواسته درگیر زیبایی های فرینده و پر زرق و برق دنیا شدهاند این را به خوبی میشود از رفتار آنها فهمید آنها بخاطر فطرت پاکشان به چادر من احترام گذاشتند و حقیقتا حجاب را دوست دارند اگر چه خود نداشته باشند
و اینکه هر کدام از ما می توانیم با رفتار و پوششمان بدون اینکه سخنی بگوییم یا انتقاد و اعتراضی کنیم امر به معروف انجام دهیم و بتوانیم در فضای زندگی اطرافمان تاثیر گذار باشیم پس امر به معروف زیاد هم سخت نیست و بدون درگیری و الفاظی هم نتیجه می دهم
??????????
کجای قرآن از علی(ع) گفته است
??????????
♦️روزی معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند : آیا می دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می کند؟
♦️معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
♦️گفتند: آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می کند و ما از این قضیه شاکی هستیم!
♦️معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس می شوم و جمع شان را بر هم می زنم.
♦️ معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس می شود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
♦️ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟!
?ابن عباس گفت :
معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال می کنم جواب می دهی؟
“انَّما اَنتَ مُنذِرُ و َلِکُلِ قَومِ هاد” این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت :
رسول خدا فرمود ؛ منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است!
ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
?ابن عباس گفت : “اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا” بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
?ابن عباس گفت : “اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون” معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم!
ولی حتما این را باید بخوانی؟
?ابن عباس گفت : “عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم” معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه گفت : رسول خدا فرمود ؛ خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش می پرسند و هم من از علی خواهم پرسید،
ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : “وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا” بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : پیغمبر فرمود ؛ حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید.
ولی باید همین را تفسیر کنی؟
?ابن عباس گفت : “کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم” این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این قصه قصه ی علم علی بن ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند،
ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
?ابن عباس گفت : “قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا و َأَبْنَاءَکُمْ و َنِسَاءَنَا و َنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ” بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند،
ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
?ابن عباس گفت : “ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع” این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود ، شخص رو به پیغمبر کرد و گفت ؛ به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم !
آیا باید فقط همین آیه را بخوانی؟
?ابن عباس گفت : “یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک” این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم!
ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
?ابن عباس گفت : “اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم” معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه گفت : این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است
ولی آیه ای دیگر بخوان نه این را !
? ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه گفت : اصلا ابن عباس بخوان “اِذا زُلزِلَتِ الارض زلزالها
ابن عباس: این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!
معاویه گفت : علی در این آیه دگر چه می کند ابن عباس؟!
?ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود:
زمین ! ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود…
?? منبع
بحار الانوار ج ۴۴ ص 125