دلنوشته های من

  • خانه
  • قلم یک جامانده می‌نویسد  

وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 

16 آذر 1398 توسط محبوبه مقدس

#به_قلم_خودم #وفات_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها #تسلیت_باد ?
دلش که می گیرد با معصومش خلوت می کند ، در کنج خرابه ای از این دنیا که قلبش اسیر تن گشته ، اشکهایش را هدیه به معصومه معصومش می کند
امشب شب پرواز ملکوتی عشقش فاطمه معصومه است روحش در حریم حرم اوست اما خودش با غل و زنجیرها در دام دنیا اسیر گشته ، روحش مشوش است از سرگرمی های دنیا
امشب در قلبش آتش ، در سرش طوفان غم ، چشمهایش دریایی از اشک ، با دستهای خالی ، با قلب شکسته ، معصومش را صدا می زند
❤️او عاشق معصومه است ، معصومه و پدرش ، معصومه و برادرش ، معصومه و زیبایی و جمالش
بدون او برای او سخت است
❤️محبوب او به سوی خدا می رود و آسمانی می شود اما محبّش در زمین خاکی از غم فراق او جان می دهد
❤️محبوب او به مقام شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ عِنْدَ اللَّهِ می رسد اما محبّش با اشکهایش غرق در فراق او می سوزد
❤️محبوب او به اوج می رسد اما او در دنیای پر از هیاهوی تنهایی با یَضِجَّ الضَّاجُّونَ فریاد می زند و ملتمسانه می خواند
یَا فَاطِمَهُ معصومه اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّهِ

 نظر دهید »

دلنوشته

07 آبان 1398 توسط محبوبه مقدس

#به_قلم_خودم #دلنوشته #امام_رضا

#قلم_خودم_تولیدی #دلنوشته_تولیدی #امام_رضا #دلم نوشته برا آقامون امام رضا

#السلام علیک یا ولی الله، #السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی (ع)

#سلام بر تو ای امام رئوف، ای امام مهربانی ها،سلام بر تو ای غریب غریب نواز، و سلام بر تو ای خورشید عالم تاب، سلام بر تو ای حضرت سلطان عشق، سلام بر تو که قطعه‌ای از خورشید بهشتی و سلام بر تو که با آمدنت بهشت را برایمان به ارمغان آوردی.

سلام آقا! اجازه می دهی؟آیا پناهم می دهی؟ گفتم به دلم برای گدایی کجا روم؟گفتا برو شفاعت از رضا بگیر،گفتا برو کمی از تربت رضا برای شفا بگیر.

آری، خاک آستان تو هم شفا میدهد هم شفاعت، لایق که نیستم اما تو کریمی، دستهای من کوچک است وناتوان اما دریای کرم واحسان تو بیکران است آقا.

آری تو رضایی و همه را راضی میکنی حال اجازه میدهی دلم در هوای پاک حرمت پرواز کند، لایق دیدار تو که نیستم اما به لطف وکرمت پناهم بده، دلم به کبوترهای حرمت حسادت میکند، از کبوتر که کمتر نیستم راهم بده، قلمم امشب کمر خم میکند میشکند از سنگینی قامت واژه‌های تو ای ثامن الحجج،

قلم بی جان چگونه بکوبد بر در باب الجوادت آقا راهم بده.

مرا صدا کن ای آفتاب عالم تاب، مرا پناه بده پاکم کن، بنشان مرا بر سر سفره ات آقا، نه یک بار بلکه هزار بار نمک گیرم کن،

لایق که نیستم اما با یک دانه گندم سیرم کن.

منتظرم ضمانتم کنی آقا، تو سلطانی، تو شاهی تو آقایی وما گداییم شکی نیست، دلم عجیب گرفته برایتان ما عاشقیم دست خودمان که نیست آقا.

ما همسایه توایم،شاهرود، راهم بده آقا که خیلی دلم گرفته به یاد گنبد نورانیت آقا.

گفتم به دلم بهشت کجاست؟ گفتا حرم تو بهشت دلهاست،

بدون تو کجا روم آقا، تو نور خدایی در این تاریکی زمین، آری زمین تاریک است وخورشید نور خود را از شما میگیرد،به همین خاطر است که هر روز خورشید با هر طلوع به پنجره فولاد تو گره می‌خورد و از ضریح تو نور می گیرد شک ندارم که نور خورشید از حرم توست آقا، زیرا وقت غروب که خورشید زمین گیر میشود گویا که از ملکوت آستان تو سیر نمیشود، باز روز بعد به پابوست می آید و از ضریح آیینه تو نور میگیرد.

گویند تو حج فقرایی آقا، آری در ملکوت آسمانت ملائکه طواف میکنند، سعی صفا و مروه تو از باب الجواد آغاز میگردد، زمزم تو چشمه جوشان مهر و محبت توست، نماز طوافم نماز زیارت توست،تو واسطه فیض خدایی، ای حج

با صفای فقیران، دلهایمان را با آب زمزمت زلال کن،

در این وادی غریب، ای غریب الغربا برای آمدن فرزندت دعا کن، یا سریع الرضا بحق امام رضا چشم ما را به جمال امام زمانمان روشن کن. اللهم عجل لولیک الفرج
محب اهل بیت :مقدس

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر سر من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

 نظر دهید »

قلم جامانده می نویسد

24 مهر 1398 توسط محبوبه مقدس

#به_قلم_خودم #اربعینی_ها_التماس_دعا #جامانده #اربعین
دلم که میگیرد، قلم رو بدست میگیرد ? ?
از اشکهایش جوهر میسازد ، می نویسد ?
❤️حب الحسین یجمعنا یجمعنا یجمعنا ❤️
می‌نویسد و از ابر و باد و مه و خورشید گله می کند
چرا که همه آنها دست به دست هم دادند تا داغ اربعین را بر دل تو بگذارندو با چشمان بارانی این دل بیقرار را آتش بزنند?
? صدای پای میلیونها جابر به گوش میرسد
اما فرسنگ‌ها با جابر فاصله دارد
? اشکهایش را همراه دل شکسته اش ، در کوله باری از غم و حسرت ، بر دوش جابرهایش میگذارد و خود در غم تنهایش تا ابد میسوزدو بر مشامش هر لحظه بوی کربلا میرسد ?
دلش آنجاست ، قلبش آنجاست ، اما جامانده از قافله سالار عشق می خواهد در تنهایی با عشق خود آتش به جان خود زند?

همه در زمین قدم برمی دارند و او در آسمان عشق با پای دل ❤️❤️

همه با چشم سر می‌بینند یجمعنا و او با چشم دل می بیند عشاق را

همه در کثرت جمعند و او در خلوت با کثرت

همه در سرزمین کربلا هستند و او در کرب و بلا

همه به کربلای زمینی می‌نگرند و او به کربلای عرش زمین

همه با سر و سینه زنان می روند و او با سینه سوخته

همه با چشم می‌بینند عاشقان را اما او با دل میبیند رازهای نهان را

قلم می نویسد ره عشق را تا عشق عشاق در سینه اش آتش بگیرد میدانم دلش گرفته اما شاید روز و شب را هم از او گرفته

قلمش می نویسد، اگر چه به کربلا نرسد
قلمش می‌نویسند ، تا مسکن دردهایش باشد

می نویسد :حب الحسین، حب الحسین ، حب الحسین
می نویسد : محب حسین ، محبوب حسین ، است
می نویسد : محبوب حسین ، محب حسین است

 نظر دهید »

با این خاطره واقعی ثابت کردم هر سنی می تواند یک شیعه باشد

28 مرداد 1398 توسط محبوبه مقدس

#غدیر1440 #به_قلم_خودم #مبلغ_غدیر_باشیم #برگے_از_ دفتر خاطراتم #تجربه_نگاری

#الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب علیه السلام
کوثرنتی ها ، کوثرنتی ها عیدتون مبارک ? ?
? ? ? خبر ، خبر ، خبری در راه است ? ?
دفتر خاطراتم را ورق میزنم خاطره ای شیرین کامم را شیرین میکند دوست دارم در این عید عظیم این شیرینی رو با شما تقسیم کنم
شهادت خانم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود دهه فاطمیه منزل خواهرم مجلس روضه بود سخنران هم یکی از اساتید محترم حوزه بودند تمام دهه استاد عزیز از فضائل و مناقب حضرت صحبت می کردند
به برکت حضرت زهرا سلام الله علیها توفیق حضور در جلسه هارو داشتم
در بین عزاداران خانمی بود که توجه من رو به خودش جلب کرده بود ایشون تازه به این محل آمده بودند از اهل سنت بود و غریب و تنها در گوشه مجلس می نشست انروز کنارش نشستم و در اخر مجلس سر صحبت رو باز کردم که شما اینجا غریبی ، اهل کجایی؟
ایشون گفت بندر ترکمن ، منم که یک گرگانی ، خیلی زود با هم دوست شدیم موقع خداحافظی گفت : فردا هم شما هستی ؟ گفتم : بله
هر روز میرفتم و در کنار آلما خانم می نشستم خیلی خوشحال شده بود به برکت وجود روضه با هم دوست شده بودیم آلما خانم فوق لیسانس رشته ریاضی دانشگاه فردوسی مشهد بود خیلی دلم میخواست بدانم چرا یک فرد سنی اینقدر عاشق اهل بیت هست مدتی گذشت با هم صمیمی شده بودیم شاید باورتون نشه یک روز رازی رو به من گفت که هیچکس و هیچکس از اون خبر نداشت حتی همسرش و خانواده‌اش ? ? ?
اول آیه ای برام قرائت کرد «لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَـفِرِینَ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَ لِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ ءٍ إِلاَّآ أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَـلـةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ »؛ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز از خدا، برای او بهره ای نیست؛ مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کند و خداوند شما را از عقوبت خود می ترساند، و بازگشت همه به سوی خداست.»
«این آیه شریفه، بیانگر این واقعیت است که اصل دفاعی و انسانی تقیه ، از نظر اسلام و قران جایز است
آیه ای که من بچه شیعه تا حالا دقت نکرده بودم
راز او واقعا یک راز بود ایشون سالها بود که تقیه می کردند حتی همسر و خانواده خودش هم خبر نداشتند گفت خانواده ام تعصب خاصی دارند اگر بفهمند من را میکشند یا از خانه بیرونم میکنند و من سه فرزند کوچک دارم ، او تعریف می‌کرد و من گریه می کردم از خوشحالی همدیگر رو در آغوش کشیدیم خدا رو شکر می کردم و غرق در شادی شده بودم
اینجا بود که دلم به حال خود بیچاره ام سوخت که چه راحت حوزه میرم ، چه آزادانه نماز میخوانم ، چه آزادانه برای ائمه عزاداری میکنم و هیچ وقت به این نعمت آزادی فکر نکرده بودم
باشد که قدر این نعمت بزرگ را بدانیم و آنچه وظیفه ما است به نحو شایسته انجام دهیم ان شاءالله

 نظر دهید »

شهادت امام محمد باقر علیه السلام 

19 مرداد 1398 توسط محبوبه مقدس

? آجرک الله یا صاحب الزمان

پا به پای پدر سفر کردم
در میان خرابه سر کردم

پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم

عمه ام تا به رویِ خاک افتاد
دیده ام را ز اشک، تر کردم

از همان روزِ تلخ، تا امروز
گریه هر روز تا سحر کردم

دست در دست عمه ام آن روز
از دلِ نیزه ها گذر کردم

سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت
از تنی که به آن نظر کردم

تا سه ساله میان راه افتاد
پدرم را خودم خبر کردم

آنقدَر داغ دارم از آن دم
که از این زهر، خون، جگر کردم

? شهادت جانسوز
امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

دلنوشته های من

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اربعین
  • بدون موضوع
  • داستانهای دنباله دار
  • چی شد طلبه شدم

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس